پای شنل قرمزی تو کفش ملکه الیزابت

آقا گرگه که با هپلی شدن حساب بانکیش بوسیله هکرها و ازدست رفتن زمین کشاورزیش به خاطر بدهی های زیاد، آس و پاس و گشنه داشت بدون هدف توی جنگل قدم میزد یهو با دیدن شنل قرمزی که سوار بر دوچرخه داشت میرفت سمت خونه مادربزگش لبخند ملیحی روی لباش نقش بست.

یکی دوساعت بعد گرگ قصه ما کف حیاط خونه ننه قزی پهن بود و داشت چایی میخورد تا غذاش هضم بشه،ازون ورم توی شکمش شنل قرمزی و مادربزرگش(ننه قزی) انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، کنارهم دیگه نشسته بودن و به دور از شبکه های اجتماعی( تلگرام و فیسبوک و اینستاگرام و غیره)داشتن خوش میگذروندن.

ادامه در لینک زیر:
blog.harchyz.com
سامانه هرچیز(ارائه دهنده محتوای کانال های تلگرام بصورت همزمان روی اینترنت)
harchyz.com

چگونگی تشریف فرمایی اینستاگرام به ساختمان چهل پنجره شماره10

شخصی بود به نام اینستای گرامی که خیلی دلش میخواست مشهور بشه اما چون هیچ خاصیت ویژه ای نداشت تصمیم گرفت از یه راه دیگه به خواستش برسه واسه همینم شروع کرد به تحقیق و پرس و جو ،آخرشم بعداز کلی مطالعه به این نتیجه رسید که باید یه کار استارتاپی راه بندازه

هیچی هم بهتراز ساختن یه برنامه(application) واسه اشتراک عکس و فیلم روی شبکه های اجتماعی با کمک گوشی های تلفن همراه نیستش پس خیلی سریع کار رو شروع کرد و بعداز مدتی هم موفق شد نسخه اولیه نرم افزارشو بسازه اما وقتی شروع کرد به معرفی اون بین اهل محل کسی زیاد ازش استقبال نکرد حرفشونم این بود که این قرطی بازیا مال بچه ژیگولای بالاشهریه و به درد ما نمیخوره توام به جای این کارا برو وردست بابات تو بقالی یه کاری یاد بگیر این همه علافی بس نیست؟

خلاصه اینستای گرامی ما خیلی خودشو به آب و آتیش زد تا بلکه بتونه یه جوری دست پخت صفر و یکیش رو به دیگران بچشونه اما هیشکی حاضر نشد اونو امتحان کنه درنتیجه حسابی خورد توذوقش و همینم باعث شد بالن انگیزش یهو بگه پیس و همراه با خودش سقوط کنه توی دره نا امیدی اما معلوم نشد وسط راه شوک سقوط چطوری خودشو به اون رسوند و مخشو گاز گرفت تا به جای ته دره نا امیدی سراز مغازه بقالی باباش دربیاره و با فروختن ماست و پنیر و آب نبات یه خورده حالش بهتر شه.

ادامه در:blog.harchyz.com

سامانه هرچیز(ارائه دهنده محتوای کانال های تلگرام بصورت همزمان روی اینترنت)
harchyz.com